پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

ترس، اضطراب.

ترسیدم، مثه سگ. ترسیدم از اینکه نشه. از اینکه تمام تلاشمو بکنم و کافی نباشه. و نشه. از اینکه نتیجه‌ی تمام تلاشم خوب نباشه. ترسیدم از کافی‌نبودنم. ترسیدم. و انگار ترجیح میدم شروع نکنم تا تماممو بذارم و نشه. میگم اما اینطوری هیچوقت نمیفهمی گیر و گورت کجاست. نمیفهمی تمومتو بذاری پای هر کار چی ازش درمیاد. نمیفهمی میتونستی یا نه. نمیفهمی تونستن تو چقدره. گیرم خوب گیرم بد. این منطقیشه دیگه. هیچوقت نمیفهمی اگه واسش تلاش نکنی. شبیه اون‌هایی نشو که ترسیدن و شروع نکردن. شبیه اون‌هایی نشو که نمیجنگن واسه چیز‌هایی که میخوان. اون روز پشتیبانه گفت این جنگجو بودنه رو در تو ندیدم. ریلی؟ در من جنگنجو بودن و با چنگ و دندون چسبیدن به چیزی رو ندیده؟ جون بذار پای چیزی که میخوای ببین چی درمیاد. نشین فکر کن چی میشه چی نمیشه. کاری نکنی هیچی نمیشه. قراره از هیچ چیزی بسازی، پس چیزی رو از دست نمیدی. گیرم بدی، ولی تهش اینه که تمومتو گذاشتی. حرفم یه چیزه. تمومتو نذاری نمیفهمی تونستن تو چقدر بوده. 

  • ۹۹/۰۷/۰۴
  • Zz

نظرات (۱)

تلاش هدفه🌸

پاسخ:
چه بامزه که یکی اینجارو میخونه. :)) 

همینطوره.. :) :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی