پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

امروز خیلی تو فکرت بودم؛ ینی از دیشب که اون عکس آب‌تنی رو بهت دادم و گفتی خیلی خوبه‌، خیلیا، تو فکرت موندم. که یه جا گفتم منو ببر یه بار و دلم میخواست بشنوم میبرمت. دلم میخواست همون جمله‌ای رو بشنوه که اون بار در جواب حساسیت بهاریم گفته بودی؛ که تو این یه سالو به سلامت بگذرون، خودم میبرمت دور دنیا؟ یا همچین چیزی. دلم میخواست بگی میبرمت، امسال تموم شه، میبرمت. نگفتی اما، جاش یه :دی گذاشتی؛ مثل همه‌ی وقتایی که یه تیکه‌های اینطوری میام. امروز چاهار که بیدار شدم تا چار و نیم تو تخت بودم و پیامای دیشبمونو میخوندم و چشمامو میبستم و فکر میکردم چه جای خوبی هستیم. چه دوست دارمت. بعدتر فکره کش اومد تا حوالی ظهر و به تهران فکر کردم و تو و خونه و پیچیدن تن‌هامون تو هم. بعد یهو غمم گرفت. یهو یاد اون نوشته افتادم که براش نوشتی. ینی قبل از این به یاد آوردنه، یهو مابین تموم این فکرای دل غش کننده فکر کردم نکنه واقعا من فقط یه دوستم برات؟ نکنه همیشه اینطور بوده و همیشه هم خواهد بود؟ بعد یادم افتاد اون شبی که پر حرارت میبوسیدیم و من خوش خیالانه فکر میکردم چون دوسم داری اینطوری میبوسی. چون دوسم داری تا این حد ترن‌آن شدی. بعد خب شواهد هم براش پیدا میکردم، ینی نه اینکه فکر کنی همینطوری فکر کردم. میگفتم خب یهو نرفت سر اصل مطلب و چشمامو بوسید. اگه دوسم نداشت چشمامو اونطور با حس میبوسید؟ اونطور بغلم میکرد؟ اونطور نگام میکرد؟ بعد چند ماه که از اون جو خارج شدم فهمیدم که آره، دوس داشتن لازم نیس و؟ دلم شکست. دلم خیلی شکست. تقصیر توام نیست زیاد، تقصیر خودم بود. اونقدر نقابمو درست تنظیم کرده بودم که باورت شده بود این طرفم همینطوره، دلم خواسته ببوسمت و یه خواسته‌ی تنانه بودم تا دلی. ولی نبود. من اون آخرش چشماتو بوسیدم چون دوست داشتم، خودمو کشیدم بالا و دستامو دو طرف صورتت گذاشنم و جای جای صورتتو بوسیدم چون قلبم برات میتپید. و خب دلم شکست وقتی فهمیدم هیچ چیز اونطوری نبوده که دلم میخواسته باور کنم. بگذریم. بعد یاد اون شب افتادم و دقیقا یه ماه بعدش که بم گفتی هنوز دوسش داری و مگه میشه نداشت و قلبم نزد. بعدتر تمام شبو فکر کردم ینی وقتی منو بغل کرده، وقتی اونطور میبوسیده منو، واسه من نبوده؟ ممکنه 'منو' نبوسیده باشه اون موقع؟ و قلبم گز گز میکرد راستش. و فرداش یادمه نیلو رو دیده بودم و یه جا بهش گفتم دیشب این حرفو زده، به نظرت ممکنه اون شب اینطور بوده باشه؟ خیلی قاطع گفت نه و اون بوسیدت چون میخواسته " تو" رو ببوسه. و اونقدر قاطع گفته بود که نصف سوزنای قلبمو دراورده بود و اونقدرا گز گز نمیکرد.

چند وقت قبل که به ت. گفتم یه روز باهاش میخوابم و گفت بیخود میکنی خندیدم. خندیدم و گفتم ولی یه روز باهاش میخوابم. و امروز قبل همه‌ی این فکرا گفتم  ولی یه بار باهات میخوابم، گیرم دوست معمولی باشیم. خندیدم و این فکرو کردم یهو پرت شدم وسط این فکرا. یهو قلبم مچاله شد از فکر به اون متن و تنی که تجربه کردی. نه واسه تجربه، که واسه دوست داشتنی که ادامه داره و هیجوقت نباید این ریسکو بکنم که بعدش این فکر به ذهنم برسه اون لحظه من بودم و منو میدیدی یا.. . هوم. یهو اونقدر غم انگیز شد و اونقدر خالی شدم که گشتم بین اسکرینام و رفتم دوبار متنه رو خوندم. که نوشتی حسرت داشتی، نوشتی سیگار هیچوقت ترک کردنی نیست، نوشتی رو بالکن خونه‌ی دوستی که اون شب پیشش بودیم به اون فکر میکردی و غمگین بودی، نوشتی... . بعد بغض گلومو گرفت و اشک چشمامو. بعد نفس عمیق کشیدم و فکر کردم چه نمیخوام تو این نقطه باشم باهات؛ تو نقطه ای که دیشب بودیم، نقطه‌ای که خیلی وقتا میندازممون. و هر بار، باورم نمیشه که هر بار قلبم میشکنه. هوم. 

 

دیشب، تو میخوام‌هام که همه برای آینده‌ان، یه میخواهم در لحظه نوشتم. نوشتم که میخوام بهم مسیج بدی و از روزت تعریف کنی و شب بخیر بگیم و با لبخند بخوابیم. و یه ساعت بعدش رفتم نوشتم که دان. کلمه‌ها واقعی شدن و دقیقا همون شد که میخواستم. دارم فکر میکنم دیشب جز میخواهم‌هام بودی و امروز، هر بار که به این مسئله فکر میکنم، جز نمیخواهم‌ها. جز بذارن جلومم پامیشم میرم. و امروز فکر میکنم اگه خبری ازت بشه خبری از آدم دیروزی نمیبینی و شاید نوتیکیشنت دقیقه‌ها و ساعت‌ها اون بالا بمونه و دلم نخواد که صحبت کنم باهات. 

 

پ.ن: نوشته بودی نصفه شب بیدار شدن‌ها با زنگش.. و سر خوردم تو پریشب که ده و نیم شب بهت بی‌هوا زنگ زدم و فرداش غیب شدی و حس کردم تو رو پرت کردم به خاطره‌ و یادی و امروز خوندم که.. قلبم مچاله‌ست.

  • ۹۹/۰۴/۱۷
  • Zz

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی