پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

مای ولنتاین.

عنوانو دستم رفت که بنویسم بلو ولنتاین. بعد مکث کردم و فکر، که بلو؟ واقعا؟ دیدم نه خب. بلو که نیست، نبوده. پس شد این. مای ولنتاین. غمگین نیستم، ینی خیلی کم هستم. اونقدری که مثلا کاش میشد بهت پیام بدم و بگم ولنتاینت مبارک عزیزدلم. همینقدر تو دلم مونده بود. ینی دوازده که شد، رو دلم موند که کاش میشد بت بگم. اما خب از قبل کاش های کمتری تو دلمه. الان اومد بالا اما خب پررنگ نیست. ولی کاش مای ولنتاینم بودی. چی میشد مگه. 

 

امشب یه ماگ دیدم واست. ینی الهام داشت ماگارو نگاه میکرد و من مشغول گوشیم بودم، که یهو ماگ لنزو دستش گرفت و چشمم خورد و برق زد. گفتم برات بگقرمش، مصمم طور. بعد اینطوری شدم که نکنه داشته باشیش؟ نکنه خوشت نیاد؟ نکنه مسخره باشه؟ نکنه فلان؟ بعد شاید ده دقیقه کلنجار گذاشتمش سرجاش. هوم. 

 

راستشو بخوای دوباره پاشدم. روزای زیادی رو غمگین بودم، زیاد قدم زدم و زیادتر گریه کردم. اما خب تموم شده توم. بالاخره ناراحتی ازم رفته. از جات بخوای بپرسی خالیه. خیلی. ولی خب میدونی عزیزدلم؟ عادت میکنه آدم. عادت میکنه به حفره‌ی تو خالی قلبش. امروز فهیم عطارو خوندم که نوشته بود آدمیزاد عادت میکنه، به یه پا و یه دست نداشتن. عادت؟ نکردم اما بهتر شده شرایط. بهتر شدم. دیگه گریه نمیکنم، بال بال نمیزنم. دیگه نمیمیرم برات. اما دوست؟ دارمت. زیاد. عمیق. و این دوست داشتنه اذیتم نمیکنه. یه گوشه‌ی قلبم گذاشتمش و زندگی میکنم باهاش. همه چیز بهتر میشه عزیزدلم. میدونم. واقعا میدونم. دوستت دارم عزیزکم. دوست دارمت. 

  • ۹۸/۱۱/۲۵
  • Zz

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی