یه بار دیگه هم نوشته بودم که میتونم قربون تمام و تکتک کلماتی که به کار میبری برم اما دوباره خواستم از دیشب بنویسم که نوشتم ماه امشب خیلی قشنگ بود و قلبم ذوب شد؛ در جواب قلبم ذوب شد رو ریپلای زدی و نوشتی قربون قلبت بشم. و تموم پروانههای عالم در دلم. که من بندهی این استفادهی درست و قشنگ تو از کلمات و جملات سادهم حتی. چه خوشبختم که با تو دوست داشتنو یاد گرفتم. درسته تایم مناسبی نبود براش شاید ولی همیشه میخواستم کسی رو دوس داشته باشم که بلد باشه از کلمات درست استفاده کنه. و تو بلدی.
از دیشب هم حیفه که ننویسم. که ده و نیم شب تو کوچه بودم و یه لحظه به ذهنم خطور کرد که زنگ بزنم بهت که نگران نباشم از خلوتی کوچه و تو اونور خط باشی فقط، حتی شده ساکت. و زنگ زدمت و گذاشتم رو اسپیکر و اینور قفل فرمون زدم و کلید پیدا کردم و درو باز کردم و رفتم بالا. و بودی و بودی تا که گفتم خب رسیدم خونه و برم دیگه. گفتی کجا بری حالا؟ بمون دو دقیقه. موندم و حرف زدیم و صدای خندتو شنیدم و شبم خوشتر شد. حس عجیب، قشنگ و محشری داشت این حمایته. تا باشه از این حسها.
- ۹۹/۰۴/۱۶