پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

شصت.

باید مینوشتم که توان روحی کمی دارم. که استرس‌هایی مثل دیشب رو تاب نمیارم و دل‌درد و لرز سراغم میاد. باید مینوشتم که دل‌گیرم و شاید لب ورچیده، که احساساتمو نادیده میگیره و گمونم فکر میکنه اغراق شدست. و خب میدونی چی میگم؟ اینکه حتی اگه اغراق شده هم باشه در واقعیت باز هم اینا احساسات منه، بازم اینا چیزهاییه که حس میکنم و اون لحظه همونقدر بزرگ و ترسناکه برام، یا بالعکس بزرگ و قشنگه واسم. و حس میکنم نادیده گرفته میشم، حس میکنم هیچ احساسیم دیگه دیده نمیشه، هیچ احساسی ازم براش واقعی نیست. و این بده، اذیت‌کننده‌ست. 

من در قبال کودک درونم مسئولم، در قبال دل‌شکستگی‌هاش مسئولم. در قبال اینکه حس میکنه نادیده گرفته میشه، و بعدتر حس ناکافی بودن و هزار جور غم دیگه میاد سراغش مسئولم. من از قضاوت آدم روبروم دلگیرم. دلم میگیره از قضاوت‌هایی که یحتمل میکنه، از اینکه لابد در نظرش واقعی نیستم، اغراق شده‌ام، همه‌چیز رو بزرگ‌تر از اونی که باید جلوه میدم و احساساتم ناپخته‌س. از اینکه به قول کلمنتاین یه اوپن بوکم و سطحی. دغدغه‌ها و خوشحالی‌های سطحی. کلمنتاین میگفت من همه‌چیز رو میام برای تو تعریف میکنم، حتی چیزهای شرم آور رو و خب خودمو دیدم توش. من از اینکه تو مدلت این باشه ناراحت نمیشم، دوست دارم مدلتو ولی اگه واقعا مدلت باشه، اگه پشتش جاج نباشه، اگه بهم اطمینان بدی که مدلته و نه بی‌میلیت به من.

به من اطمینان بده که برات سطحی نیستم و باارزشم، اطمینان بده که به احساساتم توجه میکنی و در نظرت بی‌معنی و اغراق شده و غیرواقعی نیست. من نیاز دارم این اطمینانو، نیاز دارم کافی باشم در نظرت، نیاز دارم ببینم که کافی‌ام برات. نیاز دارم عزیزکرده‌ت باشم با نقص‌های کم و زیاد ولی عزیزکرده‌ت باشم. نیاز دارم ببینم دوست داشتنم توهم نیست که بتونم تلاش کنم برای بهتر شدن، بیشتر دوسته داشته شدن. نیاز دارم وقتی بهت میگم حالم بده ببینم رد نمیشی و نمیپری ازش. نیاز دارم ببینم برات مهم‌ام، و خاموش کنم صدای درونمو که میگه آدم‌ها عشقی رو میپیذیرن که فکر میکنن لایقشن. نیاز دارم دست رد بزنم به سینه‌ی آدم درونم که فکر میکنه شاید این فکرها درسته و مدلت نیست، صرفا من همه‌ی این‌ها هستم و نمیخوام ببینم و بپذیرم. من از کور شدن میترسم پسر، از کور شدنی که نبینم و نخوام باور کنم برات اونقدرها ارزش ندارم؛ من از منتظر نشستن اشتباهی میترسم.

 

 

  • ۹۹/۰۷/۱۸
  • Zz

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی