تو تاریکی دراز کشیدم و فکر میکنم چند روز گذشته از روزی که صحبت کردیم و امیدمو ازم گرفتی؟ چند روز گذشته از وقتی تا تهشو بهت اعتراف کردم و چیزی نموند؟ گمونم یه هفته و کمی بیشتر شاید. این روزا به این فکر میکردم که از دوست داشتنت مثل سه تا رشتهای که برای من نبود انصراف بدم و تلاش کنم برای ساختن زندگیای که برای منه. که نمیدونم چطور شد اما من آدم دوست داشتهشدن یه طرفه نبودم؛ نمیدونم چی شد که بهت خون میدادم وقتی برگشتی در کار نبود. امروز اتفاقی رسیدم به یه مکالمهای که خیلی دور هم نه، همین قبل عید داشتیم و واضحترین بود که با چنگ و دندون تلاش میکردم چیزای بینمونو درست کنم و از غارت بکشمت بیرون. به طرز تهوعآوری یاد نازنینی افتادم که حال بدشو پنهون میکرد و سعی میکرد با شوخطبعی نذاره فاصله بیشتر از این بشه. حالم از اون حجم دست و پا زدنی که تو مکالمه مشهود بود بهم خورد. یه طرفه بودنی که به طرز وحشتناکی مشخصه و تخمم نبوده و امید داشتم. لعنت.
این روزا فکر میکنم از دوست داشتنت انصراف بدم و این امیدو تو قلبم بکشم که یه روز تو دستات باشم. فکرام نمود بیرونی هم پیدا کرده که تموم دیشب زیرلب زمزمه میکردم هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم.. و غم داشت برام. غم وحشتناک و اینها نه، غم آروم. غمی که پذیرفتیش، پذیرفتم که ماه بلند و قشنگم دیگه قرار نیس دستم بهت برسه و این غم داره. غم وحشتناک همون اواخر خرداد بود که یه روز و نیم گریه کردم و چشمام دیده نمیشد. این بار یه لایه غم رو قلبم نشست، وقتی داشتم با خودم صحبت میکردم و به قلبم میفهوندم که ببین باید امیدتو ازت بگیرم چون واقعیت نداره یه گرد غم رو دلم نشست.
این روزا فکر کردم ار دوست داشتنت انصراف بدم اما فکر و زمزمهی اینکه کاش دوسم داشتی ولم نمیکنه. در مقابل هر جملهای که بویی از پذیرش و دل کندن داره یه جمله تکراری هس که کاش دوسم داشتی. هوم. دارم فکر میکنم تا کی قراره کاش بمونه برام؟ تا آدم بعدی که دلمو ببره و جاشو تو قلبم محکم؟ یا تا همیشه؟ میترسم از دومی. میترسم تا همیشه یه حفره تو قلبم بمونه برای دوست داشتنی که نداشتم. میترسم تا همیشه گرد غم بمونه یه گوشه از قلبم.
- ۹۹/۰۷/۳۰