پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

هفتاد و شش.

امروز رو با درد وحشتناکی شروع کردم که تو شکم و پهلوهام حس میکردم. اونقدر شدید بود که مدام تو خواب و بیداری بودم و وقتی صدای آلارممو شنیدم یه ریزه فاصله داشتم تا گریه کنم. تا ظهر چارتا چای نبات خوردم و عصری که از درد به خودم میپیچیدم و بابا رو فرستادم مفنامیک بگیره واسم که کارو بخاطر درد تعطیل نکنم و جلو برم، یه چیزی اون ته قلبم از سرسختی‌ای که به خرج میدم روشن شد. یه نور خیلی کوچیک.

 

  • ۹۹/۰۸/۰۷
  • Zz

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی