پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

هفتاد و هفت.

سرشبی داشت بهم میگفت خیلی دوس داره منو با ط، شاگرد اول مهندسی کامپیوتر تهران که میخواد بره کانادا آشنا کنه. میگفت خیلی به هم میایم و اونم که پیگرمه و اجازه بدم بیاد جلو و حداقل چندباری باهاش صحبت کنم. گفتم من دارم اینجا خودمو پاره میکنم که سال دیگه پاشم برم کانادا؟ گفت باهاش بیرون که نمیری حداقل یه بار صحبت کن، بهش قول دادم اجازه‌ی پیام دادن بهتو بگیرم. گفتم خب شعورش باز تحسین برانگیزه آفرین:)) گفته شعورش که تحسین برانگیز هس ولی از سگ بودن تو ترسیده که یهو شروع نشده درو قفل بزنی. خندیدم که تو اون چند برخورد اینقدر وحشی و هار به نظر اومدم؟ :))

 

متاسفانه یا خوشبختانه این یبس بودنمو نتونستم درمان کنم. :))

  • ۹۹/۰۸/۰۷
  • Zz

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی