هر زمان هم خواستم اینجوری خیالتو بچسبم باید یکی باشه که یادم بیاره اونی که دوسش داری من نیستم. 'من' نیستم. الکی چنگ نزنم به چیزی که نیست. نوشتههات یادم بیاد و اونی یکی که تا ته قلبم رو سوزوند؛ شیش ماه پیشت یادم بیاد که واسه مطمئن شدن از تاریخ تولدت پیجتو باز کردم و رسیدم به اون توییت که نوشته بودی نشستی حساب کردی همین الان با این ترافیک چقدر راهه تا خونشون، یا اون یکی که نوشته بودی آهنگی پلی شده تو ماشین و سرتو چرخوندی که تماشاش کنی و نبوده. من این سمت ذوق تولدتو داشتم و با خوندن توییتات چاقو رو تو قلبم چرخونده بودم. همیشه همین بوده. تا بوده همین بوده. اون نوشتههه که قلبم رو میسوزونه، لیترالی سوراخ میکنه، جز فیوریتای گالریمه. فیوریتش کردم که هر زمان هوا برم داشت برم سراغش که بهم بگه چند چندم.
مسخرهست. خیالتو بذارم یه گوشه که چیکار؟ جاش تو اون چنله که برات مینویسم اینارو پین میکنم که فکر نکنم چون خودم خاطرتو خیلی میخوام خبریه. نه، خبری نیست بچه جون. هر چند ماه یه بار مینویسی آدم ساده خبری نیست و دوباره یادت میره و فکر میکنم خبریه؛ نیست. نیست! بفهم!
- ۹۹/۰۸/۱۷