عکستو باز کردم، به چشمات نگاه کردم، دست کشیدم رو گونه هات و ناخوداگاه گوشی رو آوردم جلوتر و بوسیدم. به خودم که اومدم دیدم یا ابلفضل. لول جدیدی باز شد.. :)))
عکستو باز کردم، به چشمات نگاه کردم، دست کشیدم رو گونه هات و ناخوداگاه گوشی رو آوردم جلوتر و بوسیدم. به خودم که اومدم دیدم یا ابلفضل. لول جدیدی باز شد.. :)))
نوشتههاتو ازم گرفتی. حالا من چجوری دووم بیارم؟ به چی چنگ بزنم که نگهم داره؟ با چی خودمو گول بزنم که حس نکنم از دست دادمت؟ با چی دلتنگیامو پس بزنم؟ تا کی بیام اینجا بنویسم و کات کنم؟ تا کی بنویسم دلم برای کوچیک ترین چیزها هم تنگ شده و کات کنم؟ دلم برات تنگ شده. دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده. دلم تنگ شده. یزدانی تو گوشم میخونه تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم.
حالا که میدونم نباید بهت پیام بدم دیگه دلم خیلی تنگ میشه. غرور و این کسشرام برام مهم نیست. کاش میشد بیام و صدات کنم. کاش میشد بیام. حالا چی؟ ببین چی شده. یزدانی هنوزم تو گوشم میخونه. چنان که با دو چشمم به باران نشستم..
دیگه اما خسته شدم. خسته شدم از دوییدن و نرسیدن. خسته شدم بس که واسه هر چیزی دویدم و تهش دنیا بم ندادش. مگه چیز بزرگی میخواستم آخه؟ هر بار که این سوالو از خودم میپرسم گریه امون نمیده. خسته شدم اما. واسه خودتون. نمیخوام. هیچی دیگه نمیخوام. دیگه نمیخوام بلند شم و حالم خوب شه. این بار واقعا دیگه دلم نمیخواد بلند شم. بلند شم که چی؟ هی دوییدن و نرسیدن که چی؟ عصری داشتم فکر میکردم که دیگه نمیخوام که خوب بشم. اینجوری راحت تره. بعد یهو یه نشونه دیدم. خوندم که این بار هم می تونی. انقدر می تونی تا یه جا دیگه نتونی. ولی دیگه نمیخوام بتونم. میخوام دیگه نتونم. چون بسه. چون دیگه پاهام کشش ندارن. چون رحمم میاد به خودم. آره، بذار بگم رحمم میاد. بسشه. هر چی از این دنیا خواستو بهش نداد. بسه اینقدر سگ جونی. چون منکخ چیز زیادی ازش نمیخواستم. ولی خسیسی کرد، همونم دریغ کرد.
تو کجایی؟ در گسترهی بیمرز این جهان تو کجایی؟ من در دورترین جای جهان ایستادهام: کنارِ تو.
و از گریه منفجر میشود.
بدنم درد میکنه. اینقدر این چند روز غصه خوردم بند بند وجودم درد میکنه. که بنده خدا روحم پدرش دراومده و جیک نمیزنه. شایدم جیک میزنه و بهش رو نمیدم که بیشتر جیک نزنه. مثلا امشب تا خواستم یه حرف ساده بزنم گریم گرفت. گفتم جیک، حالا که من نیستم کی برات جیک جیک میکنه؟ لعنت به من.
دوست داشتن تو دنیا رو جای امن تری میکرد. دوست داشتم چون مثل همیشه خودخواه بودم. دوست داشتن تو رو دنیا رو جای امن تری میکرد. باعث میشد نترسم. دوست داشتن تو گرمم میکرد. باعث میشد حس نکنم تنهام. حس نکنم پناهی ندارم. که نصفه شب یارو چرت و پرت میگفت و به تو پناه آورده بودم. پناهم دادی و بم گفتی نترسم، که هیچ تقصیری ندارم و طرف لاشیه. دوست داشتن تو دلمو گرم میکرد. خودخواه بودم، میخواستم دوسم داشته باشی که دووم بیارم. که آدمی رو داشته باشم که براش بجنگم. میخواستم دوسم داشته باشی که اذیتای خانواده رو تحمل کنم. خودخواه بودم عزیزدلم. خودخواه بودم.
من آدم برگشتن نیستم اما به تو برمیگشتم. کافی بود لب تر کنی. و گریمه. گریمه از این همه غصه دار شدنم. گریمه اینطوری به گل نشستم. گریمه از اینقدر مچاله شدن بالام. که میدونی؟ حق منی که واسه هر فاکینگ چیز کوچکی میجنگم نیست اینا. د حق من نیس اینا لامصب. پس کی دنیا یه جا به دل من راه بیاد؟ واسه هر چیزی باید بدوم و دهنم سرویس شه؟ دهنم سرویس شده و نشد که. دیدی؟ گریمه.
چرا نشد؟ دلم میگیره از نشدنش. کاش نمیذاشتی برم. به دلم موند که نذاری برم. بگی غلط کردی بری. کجا بری. به این دلم موند. دوست داشتنت به دلم موند. دوباره بوسیدنت. بو کشیدنت به دلم موند. زبری ریشت به دلم موند. دلم تنگه برات. برای یه حرف زدن ساده تنگه. برای بغل کردنت هم نه، که زیاده. برای اینکه بنویسم امیر و بگی جانم. کجا دنبالت بگردم؟ نکنه به دلم بمونه همهی اینا و پاک نشه؟ نکنه قسی القلبیم بمونه و سیمان قاطی عواطفم شده باشه. دیدی چی شد؟ دیدی نشد؟ چرا آخه؟
کاش میشد برنگردم. کاش میشد دیگه هیچوقت به این خونه برنگردم. کاش میشد خانواده رو انتخاب کرد.