پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

خوشحالم اولین بوسه‌م با تو بوده. خوشحالم اولین کسی که بغلم کرد تو بودی. تنها کسی که بغلش خوابیدم.‌ خوشحالم. که امشب که پسره لبامو بوسید، از ته دلم راضی بودم فرستم نیست، که فرستم با تو بوده. در حد شکر کردن خوشحالم. اینکه اولین بوسه‌م با 'تو' بوده ،صرف نظر از هر چیز دیگه‌ای، خوشحالم میکنه.

میدونی چی خوشحال ترم میکرد اما؟ که نون تو میبودم. نونِ 'تو'. نون تو میبودم و امشب نمیذاشتم بغلم کنه، گردنمو ببوسه و لبامو. کاش نون 'تو' میبودم.

 

راستش اومدم همون یه خط اولو فقط بنویسم و تهش به کاش ختم شد. هوم. کی میدونه چقدر دوست دارمت؟ 'چقدر' دوست دارمت؟ کی میدونه چقدر اون ته قلبمی؟ هوم.

  • ۰
  • ۰

بیست و پنج

اینستا دی اکتیو کردم، پروفایلمو برداشتم و رو این بستم که یه مدت جمع کنم و برم. برم تو غار خودم. اینطوری بهتره. 

  • ۰
  • ۰

آدم ساده.

من دارم فکر چی رو میکنم وقتی تو هنوز اون دستبند دستته؟ 

من دارم چیکار میکنم؟ در برابر چی مقاومت میکنم؟ 

این چندمین باره واقعیت اینطوری میخوره تو صورتم؟ قراره چند بار دیگه بخوره که بیدار شم از این خواب؟ دست بکشم از این رویا؟ بفهمم؟ احمق نباش آدم ساده. احمق نباش.

  • ۰
  • ۰

بیست و سه

شبی نیس چتامونو نخونم و بخوابم. روزی نیست بهت فکر نکنم. چی بنویسم؟ نباید اینقدر پررنگ باشی تو روزام، این پر رنگ بودن تو خالی داره پدرمو درمیاره.

  • ۰
  • ۰

قضیه اینه دلم میخواد وا بدم. دلم میخواد همه‌ی رویاهامو خاک کنم و وا بدم از تصویرایی که تو ذهنم ساختم. شاید الان بیشترین چیزی که دلم میخواد اصن همینه. تسلیم شدن. نمیدونم چرا اون صدای درونم خفه نمیشه و میگه دووم بیار. میگه گوشتو به توران خانوم بده که میگفت غم بزرگو به کار بزرگ مبدل کرده. قلیم میسوزه، سرم درد میکنه، و انرژی ندارم دیگه من. همش یاد اون حرفت میفتم که میگفتی انرژی ندارم من. نازنین انرژی ندارم. حالا من مدت‌هاست انرژی ندارم و سینه خیز ادامه میدم. انرژی ندارم من، دنیا. کاش بفهمی. کاش یه دلگرمی بم بدی میون این همه دویدن. گریمه.

  • ۰
  • ۰

خبر جدیدی نیست جز اینکه دارم دق می‌کنم. دق می‌کنم، بال بال میزنم ولی مچ تو رو میخوابونم من. این از این.

  • ۰
  • ۰

اونشب که داشتم داد بیداد میکردم که بشینیم ببینیم چی پیش میاد  و کوفت و زمان بدیم و مرگ و یهو بعد تموم جیغ جیغام گفتی ببخش. یهو عقب کشیدم. یهو پا پاهام شل شد. که من این همه داد بیداد کردم با تصور اینکه اونور تو حالت خیلی بد نیست، و غیر اون غد شدی. فکر نمیکردم حالت خیلی بده. همینکه گفتی ببخش گفتم چی میگی دیوونه؟ گفتی تقصیر قبول کردم و پاهام شل شد که این بچه حالش بده. چیکار کردم باهاش؟ همون لحظه که بعد تموم داد بیدادام گفتی ببخش، دلم خواست تا همیشه دوستت بمونم. همون شب و همون لحظه حس کردم که پایانی واسه دوستی بین من و تو نیست. حالا صد من بذارم نصفه و نیمه برم و صد تو سکوت کنی. 

  • ۰
  • ۰

به سیکل و پریود که نزدیک میشم از زندگی می‌برم. امشب دیدم که دوس دارم از همه‌جا عقب بکشم، کسی رو نبینم، با آدمی حرف نزنم‌ و بو بردم که خب، نزدیکه. و بله. بووم. راستشو بخوای ریدم تو این زنانگی و متعلقاتش. که این وقتا دیگه دست خودم نیس، امید گریزونه ازم.

 

  • ۱
  • ۰

بیزارم از همه چیز. واقعا بیزارم. این چه جهنمیه که داریم توش زندگی می‌کنیم؟ در ابعاد کوچیکتر بیزارم از جایی که هستم. که بیرون باید کشید از این ورطه رخت خویش به ولله. نباید جایی باشم که گه خاصشون من باشم. نباید جایی باشم که این همه بلاهت دورمو گرفته. خطرناکه اینجا، خطرناکه وقتی این توهمو بهم میده که خیلی خوبم. نیستم. 

  • ۰
  • ۰

حقیقتش من آدم دوست داشتن یه طرفه نبودم و نیستم. نمیدونم هم چی شد که طرف من سنگین‌تر شد. نمیدونم چی شد که بها دادم به حسی که داشتم. ینی میدونما، میدونم چی شد. امید. این امید لامصب که به صلابه هم بکشنم از جیبم کم نمیشه. ولی خب حالا بعد شاید یه هفته دیگه حس می‌کنم رها شدم. واقعیتش مرسی از تو. بدهکار شدم بهت. حرفای اونشبت خیلی کمکم کرد. باعث شدی بریزه تموم حسم. ریخت چون بر پایه‌ی تفکرات اشتباهی بود. حالا نشستم تو سلف و از سما میلرزم و چرت و پرت مینویسم. که کاش تمرکز و قدرت نوشتنم بهتر از این‌ها بود.