پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

سی و ششم.

یه ماه گذشت از آخرین نوشته‌ای که اینجا منتشر کردم. خواستم بیام و بنویسم که دیدی خوب شدی؟ دیدی امیدای بیهوده‌ات رو که بریزی دور همه چی بهتر میشه؟ دیدی ققنوسی و نمیمیری؟ :)

 

قول داده بودم بهت که خوب میشی. تو همیشه خوب میشی دختر جوون. اگه یادت بیاد آدمی که هستی رو. :*

  • ۰
  • ۰

دارم فکر میکنم به تنها آدمی که اهمیت نمیدم خودمم. فقط واسه خودمه که میگم عب نداره ناراحت بشه، اشکش دربیاد و هزار بار خم بشه. 

دیشب خوابتو میدیدم. خیلی واقعی بود. خیلی. اونقدر واقعی که وقتی بیدار شدم چشم بسته گوشیمو چک کردم. نبود. پیامی نداشتم. و همونجا دلم سوخت برای روان و ناخوداگاهم. 

 

میدونی؟ وقتی یه چیز ساده رو خواب میبینی، وقتی یه سری مسائل پیش و پا‌افتاده رو خواب میبینم خیلی دلم به حال خودم میسوزه. که یه چیزی تو گوشم میگه تو چیکار کردی با این بچه؟ 

دیشب که خواب میدیدم ایمیل دارم ازت، که ایمیلمو باز کرده بودم و چند تا ایمیل داشتم ازت و یادمه که هم متعجب بودم و هم از ذوق داشتم میمردم. دلم گرفت از این. که چه چیزای کوچیکی برات رویا شدن دختر جون.. چرا آخه؟

امیدتو بریز دور و جمع کن خودتو. ترمیم کن روان آسیب دیدتو. خوب میشی. ایمان دارم که زود زود خوب میشی.‌ :*

  • ۰
  • ۰

خاک تو سر من. ای خاک تو سر من.

.

.

لرزم گرفته. کنترل اشکامو از دست دادم. قلبم؟ نمیزنه انگار‌. کند میزنه. کندد. و فشردست. خیلی فشرده. گلوم درد میکنه. اونقدر بغض دارم که قلبم، گلوم درد میکنه. کاش زودتر از اینا بیدار میشدم. کاش هر بار که نوشتم تمومش کن تمومش میکردم. کاش نمیرسید به اینجا و اینطوری نمیخوردم به در. با سر نمیرفتم تو در‌ 

 

لعنت به من. خاک تو سر من. حقیقتا خاک تو سر من. ای خااااک تو سر من.

  • ۰
  • ۰

میدونی یهو بدم اومد. که چقدر مسخرم آخه. چرا اینقدر دست خالی امیدوارم من؟ چرا فکر میکنم همه چیزو میتونم درست کنم؟ اشک تو چشمام‌ جمع شد. غصم شده اصن. خیلی غصم شده. که دوباره یادم اومد نمیتونم. تلاش های بیهوده. خیلی بیهوده. مگه غار آدم چشه؟ یا به قول تو ناراحتی عنه؟

نمیخوام‌ دیگه. هیچی نمیخوام. هیچیِ هیچی.

  • ۰
  • ۰

یخ می‌کنم.

امروز دنبال عکسی تو اسکرینام بودم و اتفاقی رسیدم به اسکرین اون پستی که از وبلاگت گرفتم. که توش از حسرتات براش نوشتی و کارایی که دوس داشتی باهم انجام بدین و نشده. از تنی که تجربه کردی.. و قلبم نمیزنه دیگه. این نوشته‌ مثل چاقوییه که تو قلبم میچرخونم. هر بار خون ریزی میکنه. هر بار باعث میشه چند ثانیه نفسمو حبس کنم. هر بار درد داره.‌ نباید دستم میرسید بهشون، نباید هیچوقت اینجور نوشته هاتو میخوندم؛ ولی کار از کار گذشته و حالا که خوندم باید تا تهش بخونم. اونقدر بخونم که قلبم تیکه تیکه شه و اون تیکه‌ای که تو توش عزیزی سالم نمونه.  اونقدر بخونم که سِر شم بهت. که هیچی دیگه منو برنگردونه بهت. که دیگه تو دلم نگم دوستت دارم. دیگه قربونت صدقت نرم.‌ دیگه عکستو باز نکنم و قندای تو دلم یکی یکی آب نشه. دیگه دوسِت نداشته باشم عزیزدلم. دیگه عزیزدلم هم نباشی عزیزدلم. آخ عزیزدلم، عزیزدلم، عزیزدلم!

  • ۰
  • ۰

روزی چند بار قربونت بشمو میشنوم از آدمای مختلف، از دوست، رفیق، هم اتاقی و بلاه بلاه، ولی دلم واسه هیچکس ضعف نمیره که تو. تو که میگی قربونت بشم اینطوری میشم که هوم، خب! :)) یه بار هم بهت گفتم، گفتم کلا تو فاز خدانکنه و این‌ها نیستم در ری اکشن این جمله اما خب واسه تو اینطوری میشم که خب. :دی

میگی قربونت بشم و دل من غش میره. اما خب دو جا بیشتر غش رفت

 کجا؟ اونشبی که نوشتی «قربون جنگیدنت بشم». و بذار اعتراف کنم که هزار بار خوندمش. و هی زمزمه کردم قربون جنگیدنت بشم. من تا دنیا دنیا میجنگم که تهش همینو بشنوم. همه‌ی جنگام تا به امروز حلال شد با شنیدن همین یه جمله. که قربونت جنگیدنت بشم آخه؟ من بگردم دور تو که اینقدر قشنگ استفاده میکنی از کلمات. گذشت و دیشب یه جا به شوخی گفتم قلبم درد گرفت از اختلاف قیمت کتاب‌ها. بم گفتی «قربون قلبت بشم». و خوندمش و قلبم نزد. خوندمش و دلم قنج رفت واست.

 

یه شب بم گفته بودی «قربون تو که رفته‌ام و برنگشته ام دیگه». حالا بذار بگم قربون تو رفته‌ام و برنگشته‌ام آی ب.

  • ۰
  • ۰

بیا یه کاری کنیم حالت بهتر شه. هوم؟

دوسِت دارم.

دوسِت دارم.

دوسِت دارم.

  • ۰
  • ۰

علی مصفای من.

رفتم به دیدن جهان با من برقص برای دومین بار. این بار با پسره. کنارش نشستم و چشمم به پرده بود و یادم اومد بار اولی که دیدمش چقدر دلم خواسته بود با تو ببینمش. حتی به این فکر کرده بودم اگه باهم بودیم، اگه بودیم، یه تکه پا میومدم ساری که بریم سینما اینو ببینیم باهم و برمیگشتم. و خب کجا برد این امید ما را آقای شجریان؟ از فکرت بیرون اومده بودم تا نیم ساعت بعدش که علی مصفا نشست رو قایق و دلم ریخت از دیدنت. که چه تویی. چقدر تویی. و مقاومت کردم، خیلی مقاومت کردم که دستم نره سمت گوشیم و برات تکست ندم. بعدتر سرشو تکیه داده بود به سرم و دستای من بی قرار تو بود. مقاومت کردم که بیشعور نباشم، که لاشی نباشم و وقتی سرش رو سرمه بهت تکست ندم. بعدتر خیالامو پس‌ زدم و فیلمو تماشا کردم. دو ساعت بعدش که برگشتم خوابگاه، به اتاق نرسیده، تو راه پله برات نوشتم که دوباره اومدم سینما و این بار علی مصفا بیشتر تویی. خیلی تویی. جواب دادی که هر روز علی مصفا تر از دیروز. و دلم پکید از نداشتنت. 

 

  • ۰
  • ۰

شادمهر میخونه.

اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی؟ هوم. ولی میدونی تقدیرش چقدر منو یاد تو میندازه؟ اونجاش که میگه عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می‌پره. یا اونجا که میگه راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی. هوم.

 

آخرین پست ناله‌ی عشقی. تامام.

  • ۰
  • ۰

مای ولنتاین.

عنوانو دستم رفت که بنویسم بلو ولنتاین. بعد مکث کردم و فکر، که بلو؟ واقعا؟ دیدم نه خب. بلو که نیست، نبوده. پس شد این. مای ولنتاین. غمگین نیستم، ینی خیلی کم هستم. اونقدری که مثلا کاش میشد بهت پیام بدم و بگم ولنتاینت مبارک عزیزدلم. همینقدر تو دلم مونده بود. ینی دوازده که شد، رو دلم موند که کاش میشد بت بگم. اما خب از قبل کاش های کمتری تو دلمه. الان اومد بالا اما خب پررنگ نیست. ولی کاش مای ولنتاینم بودی. چی میشد مگه. 

 

امشب یه ماگ دیدم واست. ینی الهام داشت ماگارو نگاه میکرد و من مشغول گوشیم بودم، که یهو ماگ لنزو دستش گرفت و چشمم خورد و برق زد. گفتم برات بگقرمش، مصمم طور. بعد اینطوری شدم که نکنه داشته باشیش؟ نکنه خوشت نیاد؟ نکنه مسخره باشه؟ نکنه فلان؟ بعد شاید ده دقیقه کلنجار گذاشتمش سرجاش. هوم. 

 

راستشو بخوای دوباره پاشدم. روزای زیادی رو غمگین بودم، زیاد قدم زدم و زیادتر گریه کردم. اما خب تموم شده توم. بالاخره ناراحتی ازم رفته. از جات بخوای بپرسی خالیه. خیلی. ولی خب میدونی عزیزدلم؟ عادت میکنه آدم. عادت میکنه به حفره‌ی تو خالی قلبش. امروز فهیم عطارو خوندم که نوشته بود آدمیزاد عادت میکنه، به یه پا و یه دست نداشتن. عادت؟ نکردم اما بهتر شده شرایط. بهتر شدم. دیگه گریه نمیکنم، بال بال نمیزنم. دیگه نمیمیرم برات. اما دوست؟ دارمت. زیاد. عمیق. و این دوست داشتنه اذیتم نمیکنه. یه گوشه‌ی قلبم گذاشتمش و زندگی میکنم باهاش. همه چیز بهتر میشه عزیزدلم. میدونم. واقعا میدونم. دوستت دارم عزیزکم. دوست دارمت.