پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

پرچین

مینویسم که یادم بمونه؛ یا از یادم بره.

  • ۰
  • ۰

ظهر زمستون پارسال، همین روزا از سلف دانشگاه برمی‌گشتم سمت خوابگاه و چشمم به گوشیم بود. کمی بعد تو بی‌آرتی بودم و در جواب پیام‌های سردت که خبر از بی‌حوصله بودن و حال نه چندان خوبت میداد، گفتم زنگ بزنم؟ و زنگ زدم گمونم. حتی شک دارم که گفتی نه یا زنگ زدم واقعا. یادم نمیاد. اما غمش خوب یادمه. سوگند مرا ببوس رو به غمگین‌ترین حالت ممکن تو گوشم میخوند و غم نخواسته شدن رو خوب یادمه.

امشب یه خواننده‌ی زن قدیمی مرا ببوس رو خیلی کلاسیک تو گوشم فرانسوی میخونه و خبری از اون حجم غم نیست. هنوز غم خواسته نشدن هس، ولی مثل اون ظهر زمستونی سنگین نیست، خفه کننده نیست؛ در واقع امشب خفه‌کننده نیس. 

گذشته از جان باید گذشت از طوفان‌ها. چرا که شب سیه سفر کند. 

  • ۹۹/۱۰/۰۹
  • Zz

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی